شعر ولادت امام سجاد (ع)

سید الساجدین

شبیهِ سیبِ غلطانی که از جوی تو می‌آید
دلِ سرگشته‌ی ما از شبِ موی تو می‌آید

تو آنقدر از خدا سرشار هستی که نمی‌دانیم
که این عطرِ خداوند است یا بوی تو می‌آید

تو از آن جلوه‌هایِ ذاتیِ حقی که از لاهوت
علی حق و علی حَی از دَمِ هویِ تو می‌آید

حسین آنقدر عادت بر تماشایِ علی دارد
به هرجا میرود تنها دلش سوی تو می‌آید

حسین است و علی اکبر رسول الله را آورد
امیرالمومنینش هم که با روی تو می‌آید

کنارِ شهربانو فاطمه ذوقی دگر دارد
که از این مادرِ ایرانیان بویِ تو می‌آید

خدا می‌خواست میدان داری‌ات پنهان شود وَرنَه
سلحشوری علمداری به بازویِ تو می‌آید

گره بر اَبرویت ای کاش می‌دادی و می‌گفتند
کجیِ ذوالفقار آری به اَبرویِ تو می‌آید

خدا می‌خواست دستت بسته باشد وَرنَه با تیغی
سرِ گردن‌کشان در زیرِ زانویِ تو می‌آید

خدا را شکر در بیچارگیِ ما در این ایام
به دادِ ما دعاهای تو دارویی تو می‌آید

بخوان “یا مَن تُحَلُّ…” تاکه حل گردند مشکل‌ها
که هرجا سائلی باشد سرِ کویِ تو می‌آید

چه خاکی خطبه‌هایت بر سرِ آلِ یزید آورد
هنوز از کاخِ ویرانش هیاهویِ تو می‌آید

دلِ زینب کنارت قرص می‌شد در تمامِ راه
که پایش بعد عباسش‌ به زانوی تو می‌آید

« ندانم دل کجا می‌نالد از دردِ گرفتاری
صدایِ چینی‌ای از چینِ گیسوی تو می‌آید»

نمی‌دانم چه آمد بر سرت از کوفه تا شام
صدایِ فاطمه از دردِ پهلویِ تو می‌آید

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا