شعر ولادت اهل بيت (ع)

دختر سلطان کربلا

نسیمی آمد و درهای آسمان وا شد
در آسمان مدینه ستاره پیدا شد
همینکه غنچه‌ی یاسی دگر شکوفا شد
خبر رسید دوباره حسین بابا شد

مژده به دلها دهید

مژده به دلها دهید مژده که نور آمده
از دمِ جان پرورش عرش به شور آمده

صورتِ او از نبی سیرتِ او از علی (ع)
عنبرِ گلزارِ او شد هوسِ هر دلی

منتظرِ روی توأم

باز غمی در دلِ من جا گرفت
بس که سراغِ گلِ زهرا گرفت

منتظرِ روی توأم ماهِ نو
مُردم از این هجرتِ جانکاهِ تو

یاایـُّهاَ العَـزیز

وقتی غزل به عشقِ تو آغاز می شود
بال وُ پَـرِ پـریدنِ من باز می شود

وا می شود زبانِ قلم می شود غزل
دارد غَزل نوشته اَم اِعجاز می شود

یا ولی الله

کشیده از همان آغاز, نرجس انتظارش را
نه چندین روز و شب, نُه ماه خالص انتظارش را

ولایت گر که شد معیار و روضه گر که شد مقیاس
برای شیعیان کردند شاخص انتظارش را

تنها دلیل خلقت

زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی

با تو شروع میشود این بار شعرمن
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من

یوسف کنعان

دل رمیده حوالی آستانه ی اوست
تمام دلخوشی ام جشن شادیانه ی اوست
ترانه ی لب من از غزل ترانه ی اوست
” رواق منظر چشم من آشیانه ی اوست “

نیکو پسر فاطمه آمد

برخیز که مستان همه در جوش و خروشند
خوبان همگی در شعف و آینه پوشند

شیخان همگی دست به دامان پیاله
این جام به صد مسجد و منبر نفروشند

شاخه‌ی نبات

ایلیائیم از دهات شما
از تبارِ ترنُمات شما

آسمانها همیشه گُم بودند
پایِ هر سبزه‌ی حیات شما

باب فیض الهی

دمی که سیر وجودم الی السما می شد

تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد

گمان کنم خبر از یار می رسد امشب

که باب فیض الهی به سینه وا می شد

چشم در راهم

مهدیا! بوی ظهورت بر دل و جان می رسد
انتظارِ سینه سوزت کی به پایان می رسد؟

کوچه های شهر را با اشک می شویم هنوز
چشم در راهم, که آن جانانه جانان می رسد

مجذوب وصف

ما را در این شبها تمنا می نویسند
مجذوب وصف و وصل لیلا می نویسند
من قطره ای ناچیزم اما مطمئنم
آخر مرا هم پای دریا می نویسند

دکمه بازگشت به بالا