این بار اول نیست آتش زد حرم را
سوزاند دشمن باز بیتی محترم را
آتش زدن از خانه مادر شروع شد
فرعون امت سوزاند اول آن حرم را
این آتش کینه سپس تا کربلا رفت
بر جان زینب ریخت دشمن درد و غم را
یک روز دشمن یاس را در شعله سوزاند
یک روز گلهای شده از ساقه خم را
حالا شرر بر خانه صادق رسیده
در شعله ها میدید او صدها قدم را
میسوخت در میسوخت دل میگفت هیهات
میسوزم اما برنمیتابم ستم را
مثل علی در ریسمان یار خدا بود
یعنی نگه میداشت در عالم عَلَم را
شیخ الائمه بی عمامه پابرهنه
دشمن سواره میکشید آن قد خم را
میگفت گاهی پیرمردم بی گناهم
حتی نمیگیرند این سان متهم را
ای بی حیا هرچه به من گفتی گذشتم
اما میاور هیچ اسم مادرم را
من را بزن من را ببر اما جسارت
هرگز تحمل نیز آل اطهرم را
با چشم گریان کرد یاد عمه هایش
تا آسمان میبرد آه دَم به دَم را
شمشیر را بالا سر خود دید اما
هرگز ندیده بر دهان تیر ستم را
هرگز نرفته راس او بالای نیزه
هرگز ندیده زیر سُم صدها قدم را
با جسم مسموم از جفا گفتا حسینا
ای کاش چون تو میبریدند این سرم را
شاعر؟؟؟