شعر شهادت طفلان حضرت زينب (س)

آموختم از مادرم این رسم وفاداری را

آموختم از مادرم این رسم وفاداری را
یاد من داد پدر شیوهء دلداری را
ندهم پس ز کفم مثل تو سالاری را
هیچ خالی نکنم پشت سر یاری را

نذر تو کرده ام این جان و سرم را به خدا
میدهم پای تو هر دو پسرم را به خدا

کاش با خواهش من ساز مخالف نزنی
عوض سازش من ساز مخالف نزنی
پای این بارش من ساز مخالف نزنی
تویی آرامش من؛ ساز مخالف نزنی !

هدیه ام را نپذیری دل من میشکند
خمره ی عاشقیم؛ حاصل من ؛ میشکند

خاطرت جمع بود مادرشان من هستم
رزمشان رزم بود مادرشان من هستم
هر دو تا جنگ بلد مادرشان من هستم
این برای تو سند ؛ مادرشان من هستم

پای تدریس ابالفضل نشستند اینها
هر یکی دگری شیر تر هستند اینها

پا رکابت که رسیدند ذره پوشیدند
دائما در پی جلب نظرت کوشیدند
از سر شوق نگاهت چقدر جوشیدند
بی حریفند اگر شیر مرا نوشیدند

این دو سربازم از عشق تو چنین شیدایند
در رگ و در پی شان حب علی را دارند

ای به قربان نگاه تو نگاه ترشان
به فدای علی اکبر تو پیکرشان
اذن پرواز بخواهد فقط از تو پرشان
بعد اینها تو اگر اذن دهی مادرشان
گرد و خاکی وسط معرکه راه اندازد
لرزه بر پیکره ی خصم تو میاندازد

میوه های دل من از سر زین افتادند
زخمی و تشنه ز مرکب به زمین افتادند
پای تو پای نگهبانی دین افتادند
حاصل عشق الهی ایت چنین افتادند

برو‌میدان که بلایی سرشان آمده است
برو که بد به دل مادرشان آمده است

انتظارم نکش اینبار نمی آیم من
اصلا انگار نه انگار نمی آیم ‌من
با نگاهت نکن اصرار نمی آیم‌ من
دو گلم نذر علمدار نمی آیم من

شاکرم ؛ هستی من داد به باغ تو ثمر
نوبتی پیکرشان را به سوی خیمه ببر

کیخسروی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا