السلام علیک یا ارباب
ثانیه های آخر عمرش
همه اطراف بسترش بودند
پیر مردی که مردم یک شهر
سال ها پای منبرش بودند
روی یک دست پیرهن مشکی
دست دیگر به روی مشکش بود
نظرش بود به کتابی که
لای آن دستمال اشکش بود
ناگهان دست روی سینه گذاشت
خیره شد چشم های او به آب
رو به عکس حرم سه مرتبه گفت
السلام علیک یا ارباب
چشم خود را که بست اشکش ریخت
نفسش قطع شد همان لحظه
نوکر عاقبت بخیر حسین
پیش ارباب رفت آن لحظه
روز تشییع روضه خوان شهر
کوچه های محل پر از غم بود
آنقدر حس روضه بود انگار
که شب اول محرم بود
لحظه دفن نوکر زینب
روضه های وداع را خواندند
بعد از آن به نیابت از حاجی
روضه ای رو به کربلا خواندند
روضه ای از حوالی گودال
روضه ای از غروب روز دهم
روضه ی “جالس علی صدر” و…
روضه ی ضربه دوازدهم
بین این میکده برای همه
از سبو خرج می کند ارباب
در دو دنیا برای نوکرها
آبرو خرج می کند ارباب
محمد نجاری