شعر شهادت حضرت رقيه (س)
بابای من
آسمانت سرخ اما آسمان من کبود
بعد تو بابای خوبم آسمان آبی نبود
من تو را میخواستم دیدم تو با سر آمدی
آمدی جانم به قربانت ولی دیگر چه سود
در تنور آن شب که خاکستر شدی من سوختم
تو گرفتی بوی نان و من گرفتم بوی دود
داغ سنگین تو قد کوچک من را شکست
بعد تو یا در رکوعم دائما یا در سجود
بچه های شام با من سنگ بازی میکنند
بچه های شام میخوانند دور من سرود
فکر کردم بعد تو من را مدینه میبرند
نامسلمانان مرا بردند بازار یهود
از شتر وقتی که افتادم سؤالی داشتم
آه بابای من از مرکب چطور آمد فرود
با عمو عباس میگویم چه آمد بر سرم
شاید اخمی کرد از نیزه به شمر بی وجود
وحید عظیم پور