آسمانها مرید دستانش
از قنوتش ستاره میبارید
با اجازات چشم او هر روز
نور بر خاک تیره میتابید
حرف هایش همیشه روشن بود
علم با او حیات پیدا کرد
کرسی فقه شیعه را اول
در کلاس زمانه برپا کرد
پیرمردی که سایه ی او هم
باعث وحشت خلیفه بود
درس تاریخ صدر اسلامش
موجب ننگی سقیفه بود
اولین بانی حسینیه ها
روضه در روضه کار هر روزش
السلام علی الحسین غریب
بود تنها شعار هر روزش
در پی یک بهانه ای میگشت
تا شروعی برای روضه شود
دیدن شیرخواره ای کافیست
تا دوباره بنای روضه شود
کاشکی شهر مادری او
شاهد دست بسته اش نشود
سن و سالش گذشته از اینکه
پا برهنه روی زمین بدود
تا که با هر وسیله ای میشد
می شکستند حرمت او را
کوچه در کوچه میکشید به خاک
ریسمانی ابهت او را
هر زمان روی خاک می افتاد
پهلویش تیر میکشید انگار
تا که از جا دوباره برخیزد
زنده می شد غم در و دیوار
حسن کردی