شعر گودال قتلگاه

یا الله

بر عکس هر باری که از سر می نویسم
این روضه را اینبار از آخر می نویسم:

مادر رسید از خاک بردارد سرش را
ای بی مروت برنگردان پیکرش را

سر نیزه بر این تن نزن اینطور نامرد
دَرهَم نکن اینقدر جسم اطهرش را

این سینه جای بوسه ی پیغمبران است
بردار پایت را، رها کن حنجرش را

پاشو از این سینه نمی بینی مگر تو
روی بلندی… اضطراب خواهرش را

کشتیش، بس کن بی حیای بی مروت
کمتر بسوزان قلب خون مادرش را

یک جرعه آبش کاش می دادی حرامی
حالا که کشتید از جفا آب آورش

این قدر خون کردید کافی نیست انگار
از او گرفتید اکبرش را، اصغرش را

این سر به روی دامن زهراست بس کن
دجّال بی دین، هی نکش موی سرش را

امروز مویش را کشیدی بی مروت
فردا نسوزانید موی دخترش را

شد چادر خاکیِ زهرا، غرقِ در خون
وقتی فرو می برد ملعون خنجرش را

وحید محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا