چون بیابان که نیازش به نم باران است..
بیشتر گریه تسلای دل سوزان است!
میکده باز شد و زود دویدیم همه
گفته ساقی سه دهه نوبت سرمستان است!
گفتم اصلا نروم!آخر خطم دیگر!
مادرم گفت برو!خالق تو رحمان است
ما اگر آمده ایم از کرم آل علی ست
اختیار دل رعیت به کف سلطان است
رمضان است خدا بنده نوازی کرده
سفره اش باز شده خانه پر از مهمان است
خوب و بد ریزه خور حضرت حجت هستیم
پای باباست فقط!طفل اگر نادان است
نوکر آن ست که ازخویش دعایی نکند
آنچه را خواسته ارباب!دعایم آن است
سی شب ماه خدا را به علی بخشیدند
گریه هرشب ما هدیه ی آقا جان است
ما دراین ماه مبارک به هوای نجفیم
دلمان وقت مناجات دم ایوان است
گره کور مرا دست رقیه بدهید
هرچه سختی ست به یمن نفسش آسان است
روزه ام روضه اگر داشت خدا میخردش!
خُرم آن دیده که در روضه فقط گریان است
دم افطار من از آب سوالی دارم..
آب!دیدی چقدر کام حسین عطشان است؟
تشنه ای ماند و سپاهی که همه سیراب اند
دشنه همسوخت دلش!شمر ولی خندان است
آی مادر تو دگر جانب گودال نرو..
خاک عالم به سرم یوسف تو عریان است
سید پوریا هاشمی