به رسم عشق
قرار بود دل من دوباره در زده باشد
به رسم عشق به این خانواده سر زده باشد
حسین اگر که نباشد بهشت , حق بده نوکر
به ریشه های درخت دلش تبر زده باشد
کسی که قصد حسینی شدن نموده نباید
به بام سینه ی خود پرچم خطر زده باشد
شنیده اند که میخواست مثل فطرس عاشق
کبوتر حرمت نیز بال و پر زده باشد
برای خاک کف پا شدن بناست که دستت
به روی هر مژه ام مهر رفته گر زده باشد
زمین کرب و بلایت اگر که آخر دنیاست
همین که خاک کف پای توست تربت اعلاست
بناست از دل عاشق زکات را بپذیرد
و از دو دیده دو رود فرات را بپذیرد
بعید هست که از آن کسی که نوکر او نیست
خدای عزِّوَجَل هم صلات را بپذیرد
میان عاشق و معشوق ; اشک راه نجات است
حسین اگر که همین ارتباط را بپذیرد
حسین رمز نجات است و کشته مرده ی عشقش
شنیده اند که باید حیات را بپذیرد
کسی که مهر نمازش ز خاک پای تو باشد
قرار نیست دگر کائنات را بپذیرد
زمین کرب و بلایت اگر که آخر دنیاست
همین که خاک کف پای توست تربت اعلاست
بگو به خلق جهان سرِّ بی کران شدنت را
اگر که درک کنند ابتدای هر سخنت را
از ابتدای تو تا روز حشر مردم عالم
شنیده اند همیشه دم از علی زدنت را
بنای خواندن روضه نداشتم ولی انگار
ربوده است کسی از تن تو پیرهنت را
ستاره ها همگی جمع میشوند که شاید
کمی درست شمارند زخم های تنت را
به احتمال قوی گم نمیشود کمی از تو
اگر قرار دهد بین بوریا بدنت را
قرار هست که زینب برات روضه بگیرد
بناست خواهرت از داغ روضه ی تو بمیرد
علی رضوانی