شعر شهادت حضرت زهرا (س)

بَـر دَر مَزَن بــه رویِ تو دَر وا نمی کنند

بَـر دَر مَزَنبــه رویِ تو دَر  وا نمی کنند

چیزی مگو  ,  که با تو مدارا نمی کنند

اینها که ساکتندو فقط  بُهت کرده اند

هــرگز بـه  پایِ حقّ تـو امضا نمی کنند

نزدیکشانمَـرو  که فـدک را طلب کنی

اینهـا , خدا و مذهب و معنا نمی کنند

سیلی زدنبه رویِ تو را دشت کرده اند

دیگـر  ز اشکِ فاطمـه پَــروا نمی کنند

جـانِ عـلی, کمی زِ درِ خـانه  دور شـو

بیهوده شعله این همه  برپا نمی کنند

تـا داغِسخـتِ مرگِ تــو را بر دلم نَـهَنـد

کاری به جز سکوت و تماشا نمی کنند

دشنام میدهند , تو  خود را عقب بِکِش

شرم از حدیثِ « امِّ ابیها » نمی کنند

خواندمز  چشمشان که به فکر شکستَنَند

بــا سنگ و چوب فکر مداوا نمی کنند

یاسر قربانی ( سیاه پوش )

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا