شعر شهادت حضرت رقيه (س)
بین این شهر کسی نیست حریفِ سخنم
بین این شهر کسی نیست حریفِ سخنم
دخترت نیستم از طشت خلاصت نکنم
چه شد آخر که تو بی غسل و کفن دفن شدی؟
به تلافیش ببین؛چادر من شد کفنم…
پاره کرده لبِ زیباىِ تو را چوب یزید
حق بده با کف دستم بزنم بر دهنم
دختری پهلوىِ باباش به من میخندید
طعنه میزند که چرا پاره شده پیرُهنم
یک نفر بودم و یک شهر مرا سنگ زدند
جای سالم بخدا نیست دگر در بدنم
چند روزیست که لاغر شدم و تب کردم
دگر اندازه ى این پیرُهنم نیست, تنم
اولین کس که در عالم سر تو دق کرده است
بنویسید رقیه است بگویید منم…
حامد جولازاده
*****
“بیت اول مصرع دوم حسین رستمی”