تمامِ هستیِ خود را کفن کردم برایِ تو
تمامِ هستیِ زینب فـدایِ کـربلایِ تو
بمیرد خواهرت دیگر نگو از بی کسی و غم
که خونِ این دو قربانی بریزم زیرِ پایِ تو
اگر مثلِ علی اکبر هزاران تکـّه هم باشند
نیایم از حـرم بیرون عزیزانم فدایِ تو
اگر گلهایِ زینب را چو قاسم لـِه کند مَرکب
نمی گیرم سراغی از دو نذریِ ولایِ تو
خدا را شکر می بینم سرِ گلهایِ باغم را
غروبِ غم شکفته در میانِ نیزه هایِ تو
شمیمِ صبرِ زینب را تمامِ کربلا حس کرد
نوایِ ناله ام مانده به خاکِ نینوایِ تو
حسابِ صبر و ایثارم بماند تا صفِ محشر
دوایِ دردهایِ من ظـهورِ دلربایِ تو
حسین ایمانی