شعر شهادت حضرت زهرا (س)

پرستویِ مهاجر

پرستویِ مهاجر

آن روز که در جانِ خلافت هَوس افتاد
این فتنه سرانجام به نامِ چه کَس افتاد ؟

دیروزِ علی را که کسی دست نمی یافت
فردایِ علی بود که در دسترَس افتاد

وقتی عَلم افتاد عَلمدار هم افتاد
زهرا به زمین خورد علی از نفس افتاد

پشتِ درِ آن خانه که گُل پیرهَنش بود
از بُغضِ جهنَّم چه قدر خار و خَس افتاد

وقتی که رسید آتشِ مسمار به سینه
پهلویِ غزل درد گرفت از نفـس افتاد

بینِ در و دیوار پرستویِ مهاجر
با بال و پری خسته میانِ قفس افتاد

می خواست که آه از لبِ آیینه بگیرد
زهرا سِپر دردِ علی شد سِپـس افتاد

او فاطمه بود و به همین جـُرم رقیّه
با صورتِ نیلی شده اش از فرس افتاد

ابراهیم زمانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا