تو باغ گلی
ما جمله هوادار تو هستیم آقا
عمری است گرفتار تو هستیم آقا
کافی است که لب تر بکنی ، می میریم
ما میثم تمار تو هستیم آقا
دَر هم بخر از خوب و بد ما بگذر
ای خوب ترین ، یار تو هستیم آقا
احسان بنما و طلبت افزون کن…
بر ما که بدهکار تو هستیم آقا
ای شاه مران خیل غلامانت را
ما خادم دربار تو هستیم آقا
بگذار که بر گِرد شما خوش باشیم
تو باغ گلی ، خار تو هستیم آقا
گل گفتم و دل در اظطراب افتاد و…
در سینه ی شعرم التهاب افتاد و…
رنگ از رخ شعر من پرید از این حرف
در قافیه هایم انقلاب افتاد و…
ای وای خدا خیر کند امشب را
در خاطر من طفل رباب افتاد و…
ظهری که میان خیمه ها آب نبود
اصغر”ع” ز عطش به پیچ و تاب افتاد و…
چشمان علی”ع” به سینه ی مادر بود
مادر جگرش گشت کباب، افتاد و…
از بس ز عطش به صورتش چنگ زده
مادر چه کند؟؟ فکر طناب افتاد و…
چون حال و هوای حرم اینگونه بدید
سقای حرم به فکر آب افتاد و…
برخاست ز جا بسوی شط کرد شتاب
تا قطره ی آبی برساند به رباب
یک مشک ز آبِ نهر پر کرد ولی…
این اول روضه بود و آغاز عذاب
بگذار نگویم که چه آمد به سرش…
بگذار نگویم که ز خون گشت خضاب
بگذار نگویم که سرش از چه شکست
یا از چه شد اهل خیمه ها خانه خراب
بگذار که آرام بگیرم امشب
بگذار که من لال بمیرم امشب…
محمد هاشم مصطفوی