حالا که هستی توی آغوشم دوباره
خیلی خلاصه حرف دارم با اشاره
خورشید و ماهی داشتم در آسمانم
در آسمانم نیست حتی یک ستاره
از فکر سوغاتی بیا بیرون که دیگر
گوشی ندارم که بخواهم گوشواره
از دختران لوس شامی دلخورم من
سنگم زدند و شد لباسم پاره پاره
دیدی که زن های یهودی را چه کردند
دادیم از کف ما در آنجا راه چاره
از جا پریدم تا که دیدم خیزران را
با گریه میکردم تو را آنجا نظاره
دیگر ندارم لحظه ای تاب اسارت
دیگر گذشته دردهایم از شماره
در اینکه من بابائی ام شکی نداری
من را ببر دل دل نکن بی استخاره
محسن صرامی