هیچ کس در عشق تو مانند دل بی تاب نیست
ساقیا هر صاف یکرنگ و روان که آب نیست
بر در درگاه مسجد گفت شیخی زیر لب
میکده خوب است که در بند هیچ آداب نیست
گر که رهن جام گردد جامه ی ما نیست غم
تیغ عریان را لباسی بهتر از خوناب نیست
بی سبب یاد نجف کردم مسبب رحم کن
طی راه عشق را جز لطف تو اسباب نیست
زاهدا ساقی ما گر که امام تو بود
اصل میخانه چرا در گوشه ی محراب نیست
مثل کعبه دل شکست و حضرت حیدر رسید
گفت بیت الله را حاجت به دق الباب نیست
گفتم این ذره نوازی ها دلیلش چیست, گفت
شمع را اشکی است که بر چهره مهتاب نیست
عشق حیدر هست فطری کاتبا زحمت مکش
خواندن (عشق على) محتاج هیچ اعراب نیست
ماه را هر قوم با نامی دگر خوانند ماه
گرچه نام او على باشد خود از اعراب نیست
با چه جرات سجده کردی از نجف سوی حجاز
چشم دلبر مست باشد ای دل اما خواب نیست
تربت کرببلا و آب زمزم کم ولی
از کرم در نجف در دست ما کمیاب نیست
کلب درگاہ علی گشتن غریبا آرزوست
بر زبان, خوشتر از این در کشور القاب نیست
محسن قاسمی غریب