شعر مدح و مناجاتشعر مناجات با خدا
خدای من…
سزایم بود اگر از دست دادم آسمانم را
که من با دستهای خود شکستم نردبانم را
دلم از حرف لبریز و زبانم از لغت خالی
نمیدانم بگویم یا نگویم داستانم را
پریدم بى هوا روزى براى دانه اى گندم
ولی افسوس گم کردم مسیر آشیانم را
پریشان است احوالم, و ما ادراک احوالى
بُریده دیگر این دردِ پشیمانی امانم را
بهشتم را کلیدى بود و گم شد, یافتم وقتى
به روى طاقچه دیدم مفاتیح الجنانم را
پریشانم پریشانم به قلب خسته برگردان
الهی بالحسینُ بالحسین آرام جانم را
اگرچه بالهایم را گرفته آتش عُصیان
ولی هرگز نخواهم برد از یاد آسمانم را
نوازش هاى خود را بَرمَدار از من, بزرگى کن
خراشیدم اگر چه گاه دست باغبانم را
هلال ماه دعوت نامه عشق است میدانم
من آخر میشناسم دست خط میزبانم را
رسول باد را بفرست سمت ساحل بخشش
در این دریا ببین دست دعایم, بادبانم را
محمد رضا بازرگانی