دوباره حرف دل عاشق تو بین دهان است
چنان گُدازه ی آتش فشان که در فوران است
چه پاسخی ز سلام تو بشنویم شب و روز
که جمع های جهان هرچه هست جمع کران است
سوال آمدنت را کسی جواب نداده
بگو که آدرس دفترت کجای جهان است
سلام من به قیام و رکوع و حین سجودت
بر آن نماز که چشم انتظار صوت اذان است
در انتظارِ تو قدِّ نهال من شده چون سرو
در انتظار تو قدِّ پدر بزرگ کمان است
فشار قلب پدر شد فشار قبر برایش
بیا که نام تو مانند قرص زیر زبان است
اگر که عمر شود بی تو آه مَرتع شیطان
چه سود ماحصل عمر سود نیست, زیان است
برای این که بفهمیمم و روزگار بفهمد
غم تو گرچه عیان است حاجتش به بیان است
«نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق» از این رو؛
دل تو بعد هزاران هزار سال جوان است
خلاصه بر سر جنگ است این زمانه ولیکن
خوشم که دوره ی من دوره ی امام زمان است
مهدی رحیمی زمستان