شعر گودال قتلگاه
دل پر از زخم
دل پر از زخم, نفس زخم , رگ حنجر زخم
گوشه ای درته گودال لب حنجر زخم
آسمان پر شده از سر , سر بر نیزه شده
پیکری روی زمین بی سر و , سر تا سر زخم
نیزه و تیر وسنان ها همه هم دست شدند
پس تنی مانداگر , ماند ز یک لشگر زخم
فقط از اسب زمین خوردن او کافی بود
پس چه آورده به روز جگر مادر زخم؟
خواهرش معجراگر داشت به زخمش می بست
این همه خاک نمی ریخت به سر , بر هر زخم
زخم طفلان همه اش زیر سر آتش بود
خیمه می سوخت و شد همدم خاکستر زخم
خون ِ بر چوبه ی محمل چقَدَر معنا داشت
سر که بی سایه ی سر ماند , همان بهتر زخم
علی ناظمی
سلام بنده از مطالب و اشعارتان خیلی بهره میبرم.بسیار عالی