خالی از عشق هرچه غیر از دوست
دست در دست مادر آمده اند
این دوسرباز , این دو شیر ژیان
پا که هیچ است , با سر آمده اند
بس که با اقتدار می آیند
مرگ زانو زده به محضرشان
پدر از تیره ی بنی هاشم
دختر حیدر است مادرشان
جان به کف آمدند و از آقا
اذن میدان جنگ می خواهند
مرگِ زیباتر از شهادت نیست
هر دو مرگی قشنگ می خواهند
هردوتا قول داده اند به هم
دیگری تیغ ناگهان نخورد
عهد بستند هرچه هم شد آب
در دل هر دوتا تکان نخورد
زینب از دور صحنه را می دید
شاد از این که سپاه او دو تن است
یکی از این دوتا شبیه حسین
دیگری هم مشابه حسن است
اندک اندک هوا غبار گرفت
کم کم آن روی سکه رو می شد
ورق قصه داشت بر می گشت
شرح این داغ مو به مو می شد
دست در دست هم رجز خواندند
در دفاع از حرم قسم خوردند
آتش کینه ها زبانه کشید
تا که نام علی به لب بردند
هر دو تا بچه آهوی معصوم
طعمه ی چنگ های تیر شدند
بین دستان عده ای دل سنگ
در دل سنگ ها اسیر شدند
تا که این دو به خاک افتادند
ناگهان دشت از صدا افتاد
سرشان را زدند بر نیزه
جسمشان زیر دست و پا افتاد
رفت آقا و یک تنه از دشت
هر دوتا را به خیمه ها آورد
وای از آن لحظه ای که از خیمه
یک نفر رفت و یک عبا آورد …
مجتبی خرسندی