شعر شهادت حضرت زينب (س)
سایه ی سر زینب
سایه ای مانده فقط بعد تو از خواهر تو
من فقط مانده ام و داغ تن بی سر تو
کهنه پیراهنی از توست فقط مونس من
یادگاری که دهد عطر تو و مادر تو
تو خمیدی پس از عباس ولی باور کن
کمرم صاف نشد بعد علی اکبر تو
مردم و زنده شدم،پیر شدم،افتادم
چشمم افتاد همینکه به سر اصغر تو
لشگری دور و بر قتلگه ات حلقه زدند
دیدم آن روز،که پاشیده شده پیکر تو
جای تسبیح پس از نافله ام میگفتم
حیف از انگشت تو و حیف از انگشتر تو
تو شدی پیر پس از داغ علی اکبر و من
شده ام پیر پس از پر زدن دختر تو
این خداحافظی آغاز سلام است،سلام
باز هم میرسد امروز به تو خواهر تو
محسن صرامی