شعر شهادت اهل بيت (ع)شعر شهادت حضرت زهرا (س)

سه ماه

بمان عزیز دلم همسرم بمان زهرا
بمان ودیعه پیغمبرم بمان زهرا
بمان کبود شکسته پرم بمان زهرا
بدون تو چه مى آید سرم بمان زهرا

بخند , این همه گریه براى رفتن نه
بخاطر دل زینب بخاطر من نه

دعای رفتن خود را تو مستجاب مکن
تو که هنوز جوانى بیا شتاب مکن
مرا به ساخت تابوت خود مجاب مکن
بیا و بر سر من خانه را خراب مکن

بمان وگرنه حلالت نمیکنم زهرا
بمان نرو که می افتم بدون تو از پا

چقدر خوب که دیگر , خودت بلند شدى
بخاطر دل حیدر , خودت بلند شدى
پس از سه ماه ز بستر , خودت بلند شدى
چقدر خوب دم در , خودت بلند شدى

بلند میشوى اما زپا تو میفتی
هنوز راه نرفته چرا تو میفتی؟
.
سه ماه رفته و سر درد تو که خوب نشد
دوا نداشت مگر درد تو که خوب نشد
ز بعد کوچه کمر درد تو که خوب نشد
بس است دیده تر درد تو که خوب نشد

امان برای تو این خانه از گزند نداشت
مرا ببخش مدینه شکسته بند نداشت

هنوز هست به یادم خبر که می پیچید
میان خانه در شعله ور که می پیچید
به سوی تو لگد چهل نفر که می پیچید
به سمت پهلوی تو میخ در که می پیچید

تو را چگونه ز دستش خلاص میکردم
فقط به تیزی میخ التماس میکردم

شرار کینه همین که به گلشنم افتاد
همین که با لگد مردها,زنم افتاد
نگاه من به تو در وقت رفتنم افتاد
تو را زدند و طنابی به گردنم افتاد

براى اینکه به زخم دلم نمک بزنند
براى اینکه ترا بیشتر کتک بزنند

اشاره کرد که قنفذ تو بی بهانه بزن
بیا مغیره کمک کن تو تازیانه بزن
نترس دست علی بسته شد به شانه بزن
به بار شیشه ی زهرا تو وحشیانه بزن

به سنگ غم محکت زد نرفته از یادم
کنار من کتکت زد نرفته از یادم

صدا زدم نزنیدش, نزن نزن نامرد
تمام عمر مراپیش من نزن نامرد
حرام زاده تو سیلی به زن نزن نامرد
نزن به پیش نگاه حسن نزن نامرد

میان این در و همسایه پشت پا خوردی
حلال میکنیم ضربه بی هوا خوردی

ببخش قلب صبورت شکست فاطمه جان
ببخش کوه غرورت شکست فاطمه جان
همینکه حرمت نورت شکست فاطمه جان
به کوچه تنگ بلورت شکست فاطمه جان

چقدر فکر منى فکر این پرت هم باش
به فکر موی پریشان دختر هم باش

تورم دهنت حرف کربلا میزد
به زینب و حسنت حرف کربلا میزد
نظر به پیرهنت حرف کربلا میزد
شمارش کفنت هم حرف کربلا میزد

چه شانه ای دم آخر زدی تو مویش را
چه قدر بوسه زدی گودی گلویش را

عزیز کرده تو کربلا سنان هم خورد
میان معرکه او سنک بى امان هم خورد
کنار نعل, لگدهاى این و آن هم خورد
حسین تشنه لبت نیزه از دهان هم خورد

حسین تو ته گودال رفت و گیر افتاد
کفن نداشت و روى تنش حصیر افتاد

  محمد جواد پرچمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا