ای تاجدار و رهبرِ افلاکیان علی
خانه نشین ز جاهلیِ خاکیان علی
ای آیه آیه مُصحفِ حق در ثنای تو
جان نذر کرده سوره ی کوثر به پای تو
ای شرحِ حالِ حُسنِ تو آیاتِ محکمات
ای نورِ روی ماهِ تو تاءویلِ بَیِنات
ای چهره ی شهامت و تندیس عدل و داد
حبلُ المتینِ اهلِ یقین در صفِ معاد
با بندِ کینه گرچه یدلله بسته اند
خیبرشکن، نگو کمرت را شکسته اند
از چشمِ من نگاهِ خودت را نهان مکن
این جمله ی (ببخش علی را) بیان مکن
اصلا چرا به روی زمین خیره مانده ای
افلاک را به ورطه ی ماتم کشانده ای
تو دلبر منی و منم مبتلای تو
محسن که هیچ جانِ خودم هم فدای تو
این روزِ آخری سخن از درد و غم مزن
زانو بغل مگیر علی، آتشم مزن
دیگر به زخم های تنم خو گرفته ام
پیش حسن مپُرس چرا رو گرفته ام
در کوچه هرچه بود بماند برای بعد
رازِ رخِ کبود بماند برای بعد …
بهنام فرشی