شعر گودال قتلگاه

وای حسین (ع)

غروب بود که آهسته دوره ات کردند
غروب بود که از هر طرف کمین خوردی
غروب بود که نایی به پیکر تو نماند
غروب بود که از اسب بر زمین خوردی

غروب بود که در پیش چشم اهل حرم
به زیر هجمه‌ی تیغِ سپاه می رفتی
یکی عبای تو را،آن یکی رَدای تو را…
کشان کِشان به تهِ قتلگاه می رفتی

بگو دروغ شنیدیم..،آب نوشیدی
بگو ز فرط عطش هِی نرفته ای از حال
بگو “سنان” به لب خشک تو لگد نزده
بگو که نیزه به حلق‌ات نرفته در گودال

هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید
تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه
دُرُست لحظه ی آخر که مادر تو رسید
تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه

به پیش مادر پهلو‌شکسته ی تو حسین
شکسته‌بال تو را بی حیا زمین کوبید
میان کاکُل تو پنجه را فرو می برد
وَ چند مرتبه راس تو را زمین کوبید

چِقَدر وقت گرفت است ذبح تو از شمر…
تمام این همه مدت تو دست و پا زده ای
به زیر ضربه ی خنجر..،سنان به خولی گفت:
شنیده مادر خود را فقط صدا زده ای

به جان پیرهن کهنه ی تو افتادند
لباس پاره ی تو دست این و آن افتاد
تن تو زیر سم مرکب عَدو له شد
سر بُریده ی تو بر سَرِ سِنان افتاد

پس از تو پای حرامی به خیمه ها وا شد
نگاه حرمله ها بر رباب‌ها افتاد
به دستِ پستِ هزاران حرام‌لُقمه..،غروب
ز آیه های حریم‌ات نقاب ها افتاد

غروب بود که شمر از تن تو دست کشید
غروب بود که در خیمه ی زنان آمد
غروب بود که انگشت های تو..،ای وای
غروب بود که از راه ساربان آمد

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا