طاووس ، از پَرهای فضلت مات گشته
آقاییات بر خوب و بد ، اثبات گشته
آن دم که با ذکر تو عطرآگین شود ذهن
بر عاشقانت ، بهترین میقات گشته
مدح تو آرامش دهد بر قلب خسته
مدّاحیات دلکشترین اصوات گشته
دانشگهِ توحیدیان را در حقیقت
درس ولای تو الهیّات گشته
نامت وزین کرده علیجان! شعرها را
نام تو جانی بر تنِ ابیات گشته
هفت آسمان و اهل آن دربند دامت
بیچاره آن کس که نشد عبد و غلامت
پایین پایت عالم بالا نشسته
زانو زده پیش تو با دستان بسته
افتاده پای مَقدمت صدها فرشته
با نیت عرض ارادت ، دسته دسته
بیچاره میگشتیم ما گر تو نبودی
شاخ هَوس را هیبت فضلت شکسته
سرزنده و با حال برگشت از عروجش
هر کس مشرّف شد نجف با حال خسته
خواهد فِتاد آخر به آتش در مسیرش
هر کس که بند دوستیّات را گسسته
کُشتی مرا شاه نجف! با جلوههایت
بی اختیارم ؛ زود می افتم به پایت
ای در الستِ تو الست حق ، فروزان
توحید در امر غدیر تو نمایان
در کعبه پا بگذاشتی بر خاک ؛ یعنی
کعبه تو هستی در حقیقت بر مسلمان
در دادگاه کبریا فردای محشر
باشد مرام زندگانیّ تو میزان
جز سرسپردن در رهت باشد ضلالت
شیطان بُوَد از سایهی پایت گریزان
من هر کجا باشم رفیقم مِدحت توست
هرگر نخواهی رفت از یادم علیجان!
دستی بکش روی سرم ، مولود کعبه!
دعوت نمایم به حرم ، مولود کعبه!
محمد علی نوری