شعر مناجات با خدا
گفتیم چه شبها همگی بار خدایا
بسیار ز تو گفتیم بسیار خدایا
بیست و دوشب از ماه گذشته ست و هنوزم
در آتش دوری تو باید که بسوزم
درجا زده ام پیش تو تغییر نکردم
در وادی عرفان خدا گیر نکردم
چون مرغ ضعیفی که پر و بال ندارد
این بنده هنوزم به دعا حال ندارد
خوبان همه جمعند سر سفره ات انگار
من را ز خودت رانده ای اشکال ندارد
همسایهء ما هستی و مال دگرانی
“با ما به از این باش که با خلق جهانی”
عمر است هدر گشته و چون باد گذشته ست
کار تو ز همراهی استاد گذشته ست
باید که چنین نسخه بپیچی به دوایت
از عرش, خداوند بیاید به هوایت
می میرم از این غصه که در نالهء مردم
یک شب نرسد دست صدایم به صدایت
توفیق گدایی بده یک مرتبه وقتی
شاهان دو عالم همه هستند گدایت
از اول امشب نگرانم که مبادا
در فطر نگردد تن این بنده فدایت
ماه #رمضان است و صف عشق شلوغ است
تو راستی و هرچه به غیر از تو دروغ است
بیچاره کسی که به تو پیوند نخورده
یک ماه به دست تو خودش را نسپرده
مهدی رحیمی زمستان