شعر وفات حضرت خدیجه(س)
مصطفی ممدوح,مداحش خداست
لیک مداح خدیجه مصطفاست
آنکه دامادش علی مرتضاست
دختر او حضرت خیرالنساست
نسل او نسل حسین و مجتباست
مادر خوب همه آل عباست
مادری پر منقبت پر افتخار
آنکه عزت پیش پایش ریخته
مال و مکنت در سرایش ریخته
عشق را در دل خدایش ریخته
حب احمد را سزایش ریخته
گنج عصمت را بجایش ریخته
کل هستی را بپایش ریخته
هست این بانو کنیز کردگار
نام ام المؤمنین زیبنده اش
هر کسی شیعه است باشد بنده اش
میسزد عالم شود رزمنده اش
هست زهرا جلوه تابنده اش
کرده خُلقش تا ابد پاینده اش
قدِّ عالم خیر در پرونده اش
درس عزت داد و درس اقتدار
مادر اسلام, ام الهانیه است
فخر مریم, ساره, هاجر, آسیه است
دختری دارد که نامش راضیه است
صابره, صدیقه, زهرا, مرضیه است
فاطمه, محبوبه, حورا, انسیه است
مادر حوریه هم خود حوریه است
هیچکس چون او ندارد اعتبار
با تمام اعتبارش ای دریغ
از زنان روزگارش ای دریغ
وز دهان روزه دارش ای دریغ
با همه صبر و قرارش ای دریغ
در زمان احتضارش ای دریغ
سالها حصر و حصارش ای دریغ
روز آخر شد بکامش روزگار
جبرئیل آمد, پیامش آنی است
این سلام حضرت سبحانی است
میزبانا لحظه مهمانی است
از بهشتت این کفن ارزانی است
رحلتت آغاز روضه خوانی است
روضه هایت کربلا را بانی است
ای دو چشمت بر حسینت اشکبار
تو کفن داری حسینت بی کفن
خار و خاشاک بیابانش وطن
بی سر و بی لشگر و عریان بدن
طعمه صیاد و پاره پاره تن
عترتش بسته به زنجیر و رسن
خیزران بر لعل و دندان و دهن
کربلا و کوفه و شام و شکار
میشود افشای این اسرار وای
زینب و سنگ و سر بازار وای
عصمت و بی شرمی اغیار وای
چشمهای خیره خمار وای
تیرهای بدتر از مسمار وای
یاد زهرا و در و دیوار وای
مرهم اینهاست تیغ ذوالفقار
محمود ژولیده