مسیر شعر من امشب به سوی ماه افتاد
ز شوق…کودک قلبم دوید…آه…افتاد!!
نشست تا که نگاهش به بارگاه افتاد
شکست بغض مرا و قلم به راه افتاد
هوا هوای گدایی ببین من بد را
دلم هوای تو کرده…هوای مشهد را
به روح مرده و بی جان من تو جان دادی
به تور عشق و جنون گیرم و تو صیادی
خراب شهر خراباتم و تو آبادی
دوباره یاد حرم,یاد صحن آزادی…
چه خاطرات خوشی من رقم زدم آنجا
کبوتر دل من,پر زده حرم آقا
تمام زندگیم نذر راه جانان است
نفس کشیدن من هم به عشق سلطان است
همان که تاج سر مردمان ایران است
و قبله گاه همه عاشقان خراسان است
هرآنچه غیر تورا در دلم هرس کردم
چقدر طعم نبات تورا هوس کردم…
ببند بار سفر را و کوله را بردار
کبوترانه بزن پر به سوی او انگار
رسیده وقت گدایی رسید,وقت قرار
دوباره ساعت هشت و صدای سوت قطار
شب ولادت تو من مجاورت هستم
خیال میکنم امشب که زائرت هستم
به دست,کیسه ی گندم به سر هوای حرم
چه حس و حال عجیبی گرفته پای حرم
شنید گوش دلم…ناگهان صدای حرم
رسید شکرخدا در حرم,گدای حرم
تمام هوش مرا داده عشق تو برباد
وضو گرفتم و حالا نماز…گوهرشاد
حسین خیریان