شعر وروديه محرم
عشق هفتاد و دو دلداه
عشق محتاج کسی نیست هنر هست بس است
پشت هر آه در این راه اثر هست بس است
عشق هفتاد و دو دلداه برایش کافی ست
شور شیدائی شیرین که به سر هست بس است
این خبر را برسانید به خورشید فلک
دیگران را چه نیاز است قمر هست بس است
دخترش آمده تا مادر او هم باشد
پدرش نیست ولی باز پسر هست بس است
پسر دیگر او گفت سپر را ببرید
حنجر کوچک شش ماهه سپر هست بس است
پس حبیب ابن مظاهر به رفیق اش میگفت
در خضاب من و تو خون جگر هست بس است
خواهرش یک تنه از مکتب او کرد دفاع
یک نفر طالب دلدار اگر هست بس است…
محسن صرامی