علی جانم
خدا دلدار بود و بی گمان دلداده حیدر بود
زمین مست آسمان مست آن زمان که باده حیدر بود
نه تنها در شب هجرت و یا بَدر و اُحد بلکه
کسی که قبل خلقت امتحان پس داده حیدر بود
شب معراج تا جایی که چشم کهکشان می دید
شگفتا ابتدا و انتهای جاده حیدر بود
قسم بر شرح “لولاکُ ” و قسم بر خلقتِ افلاک
که تنها لایق یاسِ پیمبر زاده حیدر بود
جهانداری که از دستش جهان روزی طلب میکرد
ولی سر کرده خود با قرص نانی ساده حیدر بود
شهادت میدهد محراب مسجد آن کریمی که
توانگر کرده سائل را سر سجاده حیدر بود
کسی که در مصافش مرحبا گفتند مرحب ها
کسی که قلعه خیبر به پاش افتاده حیدر بود
چه در خیبر چه در خندق چه احزاب آن یلی که بود
برای جانفشانی هر زمان آماده حیدر بود
یتیمان در دل کوفه پس از شق القمر گفتند
مگر آن ماه شب گرد آن یلِ آزاده حیدر بود؟
یقیناً حیدر آباد است اگر دل با علی باشد
خدا میداند از اول بهشت آبادِحیدر بود
منصوره محمدی مزینان