روی لبان هر کسی هم جا نمیگیرد علی
هم وصف او با هرقلم معنا نمیگیرد علی
لطف الهی شاملش باید بگردد بی گمان
درسینه ی هر ناکسی سُکنی نمیگیرد علی
کم پیش میآید بیاید بین مردم چون دلش
غیر از کنار فاطمه مأوا نمیگیرد علی
خیلی برایش بدشد آن چیزی که درآن کوچه شد
حتی سر خود را دگر بالا نمیگیرد علی
همسایه ها وقتی که میبینند میگویند نه!
این زندگی از نو برایت پا نمیگیرد علی
درخواب دیده بارهاکابوس تلخی که شبی
تابوت زهرا را به روی شانه میگیرد علی
محمدحسن بیات لو