مادرانه به سیـنه می کـوبید
روضه خوانِ مدینه می بارید
اشکـها رویِ گـونه می لغـزید
علـقمه… قتلـگاه… را می دید
یک طرف دست ها به رویِ زمین
یک طرف روی سینه چکمه یِ کین
مشکِ پاره میـان صحراها
تهِ گـودالِ بیکـسی غوغا
گرد وُ خاکی به پاست واویلا
خنـجر وُ حنـجرِ گلِ زهـرا
یک طرف مشک وُ دیده یِ پاره
یک طـرف بچّـه هایِ آواره
عَلَم افتاده وُ حرم میسوخت
تاوَلِ پایِ پُـر وَرم می سوخت
رویِ نی مویِ دلبرم می سوخت
عمه می گفت معجرم میسوخت
یک طرف زَد به نی سَری پهلو
یک طـرف تازیانه… بازو… رو
بی عمو روزگار تیره وُ تار
رویِ نیـزه سرِ نِگار سوار
سنگ بام وُ کـنایه یِ بازار
خواهری داغدیده پرچمدار
یک طرف حرفِ غیرتِ عباس
یک طرف ندبه ذکرِ وارثِ یاس
حسین ایمانی