دریا شدی و در غم دریا گریستی
هر شب به یاد ماتم زهرا گریستی
سی سال زندگی تو اینگونه طی شده
یا غصه خوردی از غم او یا گریستی
سی سال بعد فاطمه کم نیست یاعلی
سی سال بعد فاطمه تنها گریستی
نهج البلاغه شرح نمی خواست بیش از این
گفتی و گفتی آخرش اما گریستی
آن اشکهای ریخته در نجف شدند
آب روان شدند همه تا گریستی
بوسه زدی به دست علمدار کربلا
شاید که از خجالت سقا گریستی
مرهم نداشت طاقت زخم سر تو را
اما تو در مصیبت سرها گریستی
گفتی تمام واقعه ها را که عاقبت
زینب اسیر می شود_اینجا گریستی_
از گریه تو عرش خدا گریه می کند…
حسین صیامی