شعر شهادت حضرت رقيه (س)

نقاشی غربت

روى دیوارِ خرابه نقش غربت مى‌کنم
ناخوشی‌ها را عزیزم! با تو قسمت مى‌کنم

نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاىِ خواب
اینچنین هستم ولى بابا قناعت مى‌کنم

بعدِ هر دُشنام از خولى و زجر و حرمله
مى‌نشینم گوشه‌اى با عمه صحبت مى‌کنم

دستِ دخترها که در دستِ پدر ها مى‌شود
در خودم سر مى‌بَرم…با خویش خلوت مى‌کنم

دخترانِ شام با من بى وفایى مى‌کنند
هر چقدر هم که به آنها من محبت مى‌کنم

از تو دلگیرم پدر…من را ندیده رفته اى
لکنت من را ببخش بابا..جسارت مى کنم

آرمان صائمى

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا