صدای گریه ی آرام زائری خسته
صدای پیرزن و ناله های پیوسته
کنار درب حرم یک یتیم بنشسته
که راه هر نفسی را به سینه ها بسته
نگاه میکنم و اشک هام میریزد
حوائج است که دور امام میریزد
هرآنکه آمده اینجا به دل دعا دارد
به لب طنین خوش آهنگ یا رضا دارد
برای درد مریضش غم شفا دارد
چقدر دور و بر این حرم گدا دارد
خدا زیاد کند این همه گدایش را
به گوش ما برساند دمی صدایش را
کنار حوض , که اذن دخول میخوانم
همان دمی که به درگاه شاه مهمانم
پر از تلاطم محضم , که پیش سلطانم
ز لطف این حرم است اینکه من مسلمانم
حرم نگو , که بهشت خدای منان است
حرم نگو , که خودش قبله گاه ایران است
قدم قدم به تو نزدیک میشوم انگار
تمام خاطره ها باز میشود تکرار
چقدر بوسه گرفتم از این در و دیوار
به شوق پنجره فولادتان شدم بیمار
رسیده ام دم حوض حیاط گوهرشاد
دوباره یک زن بیچاره میزند فریاد
گرفته رو به حرم , کودک مریضش را
سپرده دست شما دختر عزیزش را
گرو گذاشته پیش شما دو چیزش را
به دست داشت النگو و سینه ریزش را
که نذرتان کند آقا تمام مالش را
و در عوض تو بگیری غم و ملالش را
گذشتم از همه ی بی قراری حرمت
من از تمام غم و گریه زاری حرمت
لبم نشست به آیینه کاری حرمت
رسیده ام جلوی کفشداری حرمت
به کفشدار حرم کفش های خود دادم
به روی فرش حرم عاشقانه افتادم
کشان کشان ببَریدم به محضر سلطان
شبیه عبد گنهکار , بر درِ سلطان
همه خضوع و خشوعیم در برِ سلطان
قسم دهید خدا را به مادر سلطان
که قلب آهنی ام را طلا کند حالا
نصیب نوکر خود کربلا کند حالا
پوریا باقری