شعر مناجات با خدا

هرچه هستم آمدم

با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم

غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد

با لباس پاره هم دارم بهای بهتری
چونکه دارم دعوت از مشکل گشای بهتری

با دو دست خالیم کوه گناه آورده ام
بر علی مرتضا امشب پناه آورده ام

بچه که بد می شود، بابا پریشان می شود
او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان می شود

راه این آلوده افتاده به دریای نجف
خوب شد من را سپردی دست آقای نجف

هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت
گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت

می کشد بار مرا بر شانه اش تنها علی
نیمه شب در می زنم این خانه را با یاعلی

یا علی! ای آنکه از روی گدا غم می بری
موقع افطار، ما را کربلا هم می بری

رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین
من اراد الله خواندم، پشت آن گفتم حسین

خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید
شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید

گفت مادر؛ روبروی قبله ام محراب ریخت
تشنه بودی، پیش چشمت کاسه های آب ریخت

مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین
زنده بودی و شدی با نیزه ها درهم حسین

هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت
پیکرت پاشیده بود از هم… فقط بوسیدمت

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا