در برت ناله و سوز جگرم بیشتر است
پیش تو بارش چشمان ترم بیشتر است
جان زهرا به بر خویش نگه دار مرا
چون جدا از تو شوم دردسرم بیشتر است
گر چه فرمود نبی در یمنی پیش منی
در مدار نفس تو اثرم بیشتر است
به سرم دست کش اما ز سرم دست نکش
زیر دستت که نباشم خطرم بیشتر است
آخر کار که سلمان به مدائن جان داد
گفت با یار که میل حضرم بیشتر است
بعد منزل نبود همسفر ما اما
گاه در نزد تو بعد سفرم بیشتر است
در قفس اوج نگیرد پر پرواز که هیچ
تازه بشکستگی بال و پرم بیشتر است
نام ارباب که آید به لبم در دل شب
شاهدم باش که اشک سحرم بیشتر است
هنرم نوکری است و نفسم خرج حسین
لیک در روضهی مادر هنرم بیشتر است
مادرت گفت پس از «فضه خُذینی» مهدی
اشک امروز به هجر پسرم بیشتر است
دست بشکسته و پهلوی شکسته غم نیست
به سوی غربت مولا نظرم بیشتر است
شاعر؟؟؟