سراغ دست ساقی را من از پیمانه می گیرم
خبر از زلف یار از پنجه های شانه می گیرم
به هر در میزنم شاید قرارم پشت در باشد
سرم خورده به سنگ اما در اینجا لانه می گیرم
چرا توبه کنم وقتی به تو وابسته ام بی حد
من از مهمان سرای تو می ماهانه می گیرم
اسیر تو شدم آخر میان صحن آزادی
فقط رزق جنونم را من از میخانه می گیرم
قسم بر چشم آهوها قسم بر این هیاهوها
تمام حاجت خود را ز سقاخانه می گیرم
دلم را داده ام دست امانت داری صحن ات
امانت یا نخواهم داد دل را یا نمی گیرم
محسن صرامی