یا مهدی (عج)
مانند ابری که نمِ باران ندارد
مَن ؛ خشکسالیِ دلم پایان ندارد
دیروز خیلی گریهکردن را بلد بود
چشمم توانِ قبل را الآن ندارد
من با فراقَت دائماً سرگرم هستم
این بینوا کاری به این و آن ندارد
دست از سر من برنمی دارد غمِ تو
داغت رهایَم می کند؟!..، امکان ندارد!
بیماری عُشّاق ، زخمی لاعلاج است
دردی که هرگز نسخهی درمان ندارد
عُمر زلیخا پای یوسف رفت بر باد
عاشقشدن جز باختن تاوان ندارد
راهِ وصالِ یار دشوار است قطعاً
این مقصد اصلاً جاده ای آسان ندارد
من مطمئن هستم که نان شُبهه خورده
هرکس به برگشتِ تو اطمینان ندارد
هر بار بد کردیم..،تو گردن گرفتی
اما به لطف تو کسی اذعان ندارد
باید برای این همه اندوهِ تو مُرد
باید برایت مُرد..،دور از جان ندارد!
بی مصرفم..،امّا فقط بگذار باشم
ظرفِ شکسته ، جا در این دُکّان ندارد؟!
دارد اَجَل سر می رسد..،پس کِی میایی!
چشمانتظارت فرصتی چندان ندارد
محتاج آغوش تواَم..،من را بغل کن
فرزند ، بی بابا سر و سامان ندارد
جانِ همان پهلوشکسته..،زود برگرد
جانِ گلی که روح در گلدان ندارد
طوری لگد زد..،میخ در پهلو فرو رفت…
نامردِ بی غیرت مگر وجدان ندارد!
در اوج تنهایی ، صدف از دُر جدا شد
مادر به غیر از فِضّه پشتیبان ندارد
بردیا محمدی