شعر شهادت حضرت رقيه (س)

جسم لگد خورده

 

سری که بر سر نی باد را تکان میداد

ندید دخترکی را که داشت جان می داد

 

ندید دختر بیچاره را که در خیمه

به عمه جسم لگد خورده را نشان میداد

 

و عمه گفت: «عزیزم! ندارد اشکالی»

به غیر این چه جوابی به این و آنمی داد؟

 

و قصه لگد و کوچه را روایت کرد

که حق چگونه در آنجا به او توانمی داد

 

گریست عمه, به خود گفت کاشکی می شد

کمی به دختر معصوم آب و نان می داد

 

نگاه دخترک انگار رنگ زهرا داشت

که بوی چادر بانوی بی نشان می داد

 

کسی سیلی اول به دست او … ای کاش

مجال گفتن الغوث و الامان می داد

 

یتیم ها همه در امتحان قبول شدند

و عمه بود که آن روز امتحان می داد

 

به طرز بستن معجر نگاه می کردند

که عمه زینب شان داشت یادشان میداد…

 

پیمان طالبی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا