شعر شهادت حضرت سكينه (س)

آخر عمر

آخر عمر دخترت آمد

که سحر دیدنم سرت آمد

من نمی دیدمت به ویرانه

بوی راس معطرت آمد

قاری در خرابه مهمانم

موقع ختم کوثرت آمد

سیل دردی که آمده سویم

بیشتر سمت خواهرت آمد

مثل عمه برادر من هم

سر نی در برابرت آمد

من خودم را به آینه دیدم

در بیابان که مادرت آمد

زودتر ز من به شهر شام

زیور آلات دخترت آمد

خوب شد خواب بودم ای بابا

تا نبینم چه بر سرت آمد

تا نبینم که تیر و نیزه و سنگ

مثل باران به پیکرت آمد

ولی از این سر تو معلوم است

چه بلایی به حنجرت آمد

 رضا رسول زاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا