شعر شهادت حضرت رقيه (س)شعر محرم و صفر

یا بنت الحسین

الهه ی معبد آسمونه
بهاره اما طفلکی خزونه

روزی میده با چشمای کریمش
پاسبونه ملک توی حریمش

خورشید دنیای عرب رقیه
دختر شاه تشنه لب رقیه

ملائکه تو خونه شون کنیزن
ستاره زیر دست و پاش میریزن

نور چش تاریک عالمینه
فرشته زمینی حسینه

پنجره خونه ش پر از دخیله
آب وضوش چشمه سلسبیله

همسایه با عرش خداس همیشه
دست کرامتش خالی نمیشه

چادر نمازش آسمون شبه
قنوت گرفتنش مثه زینبه

نیگا نکن اگر که سنش کمه
راه که می ره بهش میگن فاطمه

روایتا میگن مثه فرشته
تسبیح جانمازش از بهشته

اسم مقدسش شفای درده
با گریه لشگرو بیچاره کرده

اینجوری بش نیگا نکن اسیره
می تونه دست دنیارو بگیره

درسته چن وقته نمیشه پاشه
رو شونه ماه مدینه جاشه

جاپای تازیانه پا گذاشته
گوشواره شو تو خیمه جا گذاشته

روضه خونا میگن تو خواب و خسته
از رو بلندی افتاده شکسته

روضه خونا میگن کفن نداشته
یه جای سالم تو بدن نداشته

میگن که نیمه شب زبون گرفته
سر موهاشو لخته خون گرفته

دختر شاهی که حسین باباشه
مصیبتای کوچه سر تا پاشه

کوهم که باشه میشه قد خمیده
رقیه خواهر دوتا شهیده

بعد عمو تو دست غم اسیر شد
داغ بابا رو دید و زودی پیر شد

از وقتیکه بهونه شو گرفته
آب خوش از گلوش پایین نرفته

چه بلاهایی که سرش آوردن
خیمه شو دست شعله ها سپردن

تو کوفه با یه حال خسته رفته
با پاهای آبله بسته رفته

از وقتی تو خرابه جا گرفته
خرابه ارزش طلا گرفته

نمک لای زخم جگر گذاشتن
بابا شو توی تشت زر گذاشتن

قد می کشید تا پدر و ببینه
چوب و لب و زخم سر و ببینه

سنگ بلا ظرف دلش رو می شکست
چوب که می رفت بالا نیگاشو می بست

کلی کبودی رو پرش آوردن
سر به سرای سحرش آوردن

تشت طلایی رو دادن به دستش
روبروی سر بابا نشستش

یه خورده درد دل و گفتگو کرد
به صورتش زد و با خون وضو کرد

چهره شو به اشک بابا نشون داد
از بابایی بوسه گرفت و جون داد

روح اله عیوضی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا