شعر شهادت حضرت رقيه (س)

سه ساله کربلا

من بعد تو هر لحظه بیمارم عمو جان
یک جان به چشمانت بدهکارم عمو جان
من در نبودت لحظه لحظه گریه کردم
با چشمهای زخمی و تارم عمو جان
چشم تو روشن، بعد تو ای غیرت الله
انگشت نمای کوچه بازارم عمو جان
چشمم کبود و صورتم زخمی ست، زیرا
از چشم این مردم گنه کارم عمو جان
یک سو نگهبان زجر و یک سو حرمله، من
بین دو تا وحشی گرفتارم عمو جان
از هر که شاید بگذرم هر کافر اما
از زجر بچه کش نه بیزارم عمو جان
از مو بلندم کرد و راحت بر زمین زد
این روزها خیلی سبک بارم عمو جان
هم قافله ای ها تحمل می کنندم
اما برای زجر سربارم عمو جان
از بس سرم را سنگ ها بردند در شام
گوشم سیاه و سخت تبدارم عمو جان
موی مرا یک پیر زن چنگی زد و گفت
من شانه ات را لازمش دارم عمو جان
فکر سر پیچیده روی نیزه ی تو
پیچیده برهم سخت افکارم عمو جان
حالا تو روی نیزه ها و در عوض من
با پرچم اشکم علمدارم عمو جان

تو روی نی دفع خطر می کردی از من
یک جان به چشمانت بدهکارم عمو جان
 حسن کردی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا