شعر گودال قتلگاه

یا الله

بر عکس هر باری که از سر می نویسم
این روضه را اینبار از آخر می نویسم:

مادر رسید از خاک بردارد سرش را
ای بی مروت برنگردان پیکرش را

جسمِ اطهرت

قطعه قطعه شد تمامِ پیکرت با تیغ ها
مانده رویِ خاک جسمِ اطهرت با تیغ ها

تا که بوسیدم گلویت را به خود گفتم چرا
بد بریده شد سرت از پیکرت با تیغ ها

پیکری صدپاره

ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت
بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت

سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود
بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت

جنجال می شود

جنجال می شود
در اوجِ ازدحام لگدمال می شود

از پیکرِ حسین
آنقدر خون چکیده که بدحال می شود

سالار زینب

شمشیر می زنی و سپاهی برابرت
طوفان شده به برقِ نگاهِ دلاورت

چندین هزار نامه نوشتند و عاقبت
نا مردمانِ کوفه نبودند یاورت!

واویلا حسین

بر روی جسم اش ردی مانده ز پای اسب ها
کو نجابت؟کو ملاحت؟کو وفای اسب ها

نعل ها ی تازه غوغا می کند بر جسمِ شاه
ناله هایش گم شده در زیرِ پای اسب ها

بُنیّ قَتلوک

سوخت از داغِ تو و غرق حرارت شده بود
پیش ِ مادر به گلویِ تو جسارت شده بود

آسمان تیره شد و سخت زمین-لرزه گرفت
شمر(لع) آن ثانیه که دست-به کارَت شده بود

مرملٌ البدما

نیرو نمانده است به بازو برادرم
تا نیزه های در بدنت را درآورم
ای عمر من چگونه تنت اینچنین شده
بالا بلند قامت تو چون نگین شده

واویلا

چه می خواهی از این بی سر، برو شمر
سرش را کنده ای دیگر ، برو شمر

غرور دخترانش را شکستی
بیا ‌برخیز از پیکر برو شمر

سالار زینب

بناست بعد تو با غصه‌هات پیر شوم
برای خاطر تو حاضرم اسیر شوم
مخواه تا به فراق تو ناگزیر شوم
نمی‌شود که من از دیدن تو سیر شوم

روضه تعطیلی ندارد

هر کجا روضه به پا شد منبرش خلوت نشد
این تنور گرمتان هم آخرش خلوت نشد
هر حسینیه است باب رحمت و خیر کثیر
هیچ وقت این آستان پشت درش خلوت نشد

مادری غرقِ آه

آمدم بی پناه، یاألله
خسته ام از گناه، یاألله

با تو این حالِ مبهم و آشوب
میشود روبراه…یاألله

دکمه بازگشت به بالا