شعر وفات حضرت خديجه (س)

بغض سکوت

شب استو بغض سکوت و صدای گریه آب

شکسته قلب رسول و نداردامشب خواب

کنار بستر مرگ یگانهامّیدش

گرفته زمزمه,یا ربخدیجه را دریاب

همانکه هستی خود را بههستیَم بخشید

همانکه سوخت به پایمنادی توحید

همانکه گرمی پشت رسالتمن بود

و می تپید برای نبوتخورشید


در آن زمان که شب سردکفر جولان داشت

زبان زخم عدو,تیغ تیز وبران داشت

خدیجه مرهم دلگرمی رهَممیشد

به آفتاب وجودم همیشهایمان داشت


همانکه درک مقامش مقاممی­آرد

و جبرئیل برایش سلام می­آرد

همان سرشت زلال و مطهریکه خدا

ز نسل پاک و شریفش اماممی­آرد


مقام و منزلتش را کسیچه می­داند

شریک امر رسالت همیشهمی­ماند

قد خمیده و موی سفید اوامشب

هزار روضه برای رسول می­خواند


برای مادر ایمان سزاستگریه کنیم

و با سرشک امامان سزاستگریه کنیم

برای آنکه ز من هم غریبتر گردید

شبیه شام غریبان سزاستگریه کنیم


قنوت امشب زهرا فقط شدهمادر

به روی سینه مادر نهادهسر ,کوثر

الهی مادر یاسم غریب می­میرد

غریب بود و غریبانه جاندهد آخر


خدیجه گریه نکن این همهاز این غم­ها

که گریه ها بنماید بهجای تو زهرا

برای فاطمه امشب نمازصبر بخوان

ببوس سینه او را ببوسدستش را


اگر تو بودی,یاس توغنچه وا می­کرد

بجای تکیه بر آن در ,تورا عصا می­کرد

اگر خدیجه تو بودی,بهپشت در زهرا

بجای فضه در آنجا تو راصدا میکرد


خسوف بر رخ ماهش نمی­نشستای کاش

و گوشواره ز گوشش نمی­گسستای کاش

میان آن همه نامحرم وبه پیش علی

کسی ز فاطمه پهلو نمی­شکستای کاش


اگر کفن تو نداری عبایمن به تنت


ولی چه چاره کنم برحسین بی کفنت

می­آوری تو به مقتلخدیجه,زهرا را

چه میکنی تو در آن لحظههای آمدنت

 

رحمان نوازی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا