شعر شهادت اميرالمومنين (ع)

وعده افطار

نمک بخور ولی آن را به زخم یار نزن

به جان زینبت این سفره را کنار نزن

من از تو وعده گرفتم برای افطاری

بیا و امشبه را حرف غصه دار نزن

بگو حسن برود مسجد و تو پیشم باش

اذان رفتن خود را به کوچه جار نزن

چقدر بر در و دیوار چشم میدوزی

به جان فاطمه بابا به دل شرار نزن

کلون در, پر شال تو گرفت,ولی

به یاد سینهء خونی شده هوار نزن

تمام این در و همسایه با تو بد هستند

میان صحن حیاط این چنین تو زار نزن

برو به کوفه سفارش کن و بگو کوفه

به فرق دختر من سنگ بی شمار نزن….

 حسین قربانچه
 
 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا