قرار نیست به او احترام بگذارد
قرار نیست برایش مرام بگذارد
بناست پشت در حجره با زبان بدش
نمک روی دل زخم امام بگذارد
گرفته کاسه ی آبی به دست و میخواهد
عزیز فاطمه را تشنه کام بگذارد
سرش نمیشکند در مسیر بام اگر
که پله پله ی این پشت بام بگذارد
میان روضه ی شام و مدینه اشکش را
مردد است برای کدام بگذارد
همیشه خواسته گریه برای زینب را
به پای روضه ی بزم حرام بگذارد
دوباره خوانده لبش روضه ی مصیبت آب
دل شکسته ی او گفت آه آه رباب
علی رضوانی