ذرّه ذرّه سوخته تا اینکه خاکستر شده است
پیشِ چشمِ باغبانی لاله اش پرپر شده است
امِّ لیلا هاجر و کرب و بلا دشتِ مِنا
شاه ابراهیم و اسماعیل هم اکبر شده است
می رود میدان و دشمن با تعجّب مانده است
آن قدر که این جوان مانندِ پیغمبر شده است
شیوه ی اخلاق و رفتارش شبیهِ فاطمه است
در شجاعت هم شبیهِ حضرتِ حیدر شده است
با قد و قامت قیامت کرده میدان را ولی
قدرتِ جنگاوریش از قبل هم بهتر شده است
قد کشیده در هجومِ تیرها و نیزه ها
بر زمین افتاده و انگار اکبرتر شده است
صورتش زخمی و بازویش کبود و پهلویش
آه… پهلویش شبیهِ پهلویِ مادر شده است
اربأ اربأ را همین اندازه می گویم فقط :
دشت لبریز از گُلِ رویِ علی اکبر شده است
ابراهیم زمانی قم