شعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه
ای وای بر من
در نیزه می آید سرت, ای وای بر من
مانده به صحرا پیکرت, ای وای بر من
چون خانه ما در مدینه, خیمه ها سوخت
با ناله های مادرت, ای وای بر من
گهواره رفتُ و در هوای گوشواره
چنگ است و گوش دخترت, ای وای بر من
خیره به انگشت و نگینش ساربان است
وای از تو و انگشترت, ای وای بر من
وا شده به رویم آب, اما روی نیزه
پهلو زده آب آورت, ای وای بر من
گم شده میان نیزه ها جسم شریفت
حرفی بزن با خواهرت, ای وای بر من
بی تو از اینجا رفتنم امکان ندارد
همراه هستم با سرت, ای وای بر من
بر روی نیزه سنگ خوردی تا بخواند
عهد و فرج سرلشگرت, ای وای بر من
حسین ایمانی
درعرش مجلس غم أرباب عالم است
مشکى بپوش اى دل شیدا محرم است
غش کرد فاطمه به خدا محتشم بس است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
سلام.
التماس دعا
یاعلی
سلام
با شعری به نام "سیزده بند برای ۱۳ ساله " به روزم
منتظر حضور ارزشمند و نظرات و انتقادات سازنده ی شما
التماس دعا
?
السلام علیک یا ابا عبدالله …
عالم همه قطره و دریاست حسین ، خوبان همه بنده و مولاست حسین ، ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش ، از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین
با سلام خدمت شما دوست گرامی پیشاپیش ایام غم و غربت سید وسالار شهیدان رو به شما تسلیت می گم
با پاوری تحت عنوان روزشمار دهه اول محرم به روزم
یا حق
سلام
فصل عزا آمد و دل غم گرفت
خیمه ی دل بوی محرم گرفت
زهره ی منظومه ی زهرا حسین
کشته ی افتاده به صحرا حسین
دست صبا زلف تو را شانه کرد
بر سر نی خنده ی مستانه کرد
چیست لب خشک و ترک خورده ات ؟
چشمه ای از زخم نمک خورده ات
روشنی خلوت شب های من
بوسه بزن بر تب لب های من
تا ز غم غربت تو تب کنم
یاد پریشانی زینب کنم
آه! از آن لحظه که بر سینه ات
بوسه نشاندند لب تیرها
آه! از آن لحظه که بر پیکرت
زخم کشیدند به شمشیرها
آه! از آن لحظه که اصغر شکفت
در هدف چشم کمانگیرها
آه! از آن لحظه که سجاد شد
هم نفس ناله ی زنجیرها
قوم به حج رفته به حج رفته اند
بی تو در این بادیه کج رفته اند
کعبه تویی کعبه به جز سنگ نیست
آیینه ای مثل تو بی رنگ نیست
آینه ی رهگذر صوفیان
سنگ نصیب گذر کوفیان
کوفه دم از مهر و وفا می زدند
شام تو را سنگ جفا می زدند
کوفه اگر آینه ات را شکست
شام از این واقعه طرفی نبست
کوفه اگر تیغ و تبر زین شود
شام اگر یکسره آذین شود
مرگ اگر اسب مرا زین کند
خون مرا تیغ تو تضمین کند
آتش پرهیز نَبُرّد مرا
تیغ اجل نیز نَبُرّد مرا
بی سر و سامان توام یا حسین
دست به دامان توام یا حسین
جان علی سلسله بندم مکن
گردم و از خاک بلندم مکن
عاقبت این عشق هلاکم کند
در گذر کوی تو خاکم کند
ساقی لب تشنه لبی باز کن
سفره ی نان و رطبی باز کن
شمه ای از زخم دلت بازگو
نکته ای از نقطه ی آغاز گو
قوم به حج رفته چو باز آمدند
بر سر نعشت به نماز آمدند
قوم به حج رفته تو را کشته اند
پنجه به خوناب تو آغشته اند
سامریان شعبده بازی کنند
نفی رسولان حجازی کنند
"زنده یاد حاج محمدرضا آقاسی"